باز من مانده ام وتنهايي. دست بر زانوي غم.سر به دو دست. سردي قطره لرزاني بر گوشه چشم ونگاهم حيران. خيره در پرده ي جادويي. دود سيگار كه بر ان مي افتد. سايه ساقه اندامي وبران مي تابد مهربان پرتو صبحي روشن ودر ان ميبينم كه از دور. بال بگشايند زي من بشتاب. ان دو اواره كبوترهايم بنشينند مرابر دامن مهربان .خاموش. خيره در من به نياز وبيفشانمشان دانه ي اشك وبيفشانمشان دانه ي اشك!