د رهم نگريستند اما سرشار از مهرباني. چشم هاشان هر كدام پياله اي پر از شراب سرخ. كه در كام تشنه چشمان من مي ريختند و كم كم بر هر دو لب لبخند اهسته اي باز ميشد لبريز از محبت. سيراب از دوست داشتن. نه عشق. دوست داشتن! لحظاتي اينچنين. خوب وشيرين ونرم و خاموش گشت..